شبرنگ کدام گروه باهوش ترند مردان یا زنان ؟ ادامه مطلب ... داستــانِ زنـدگــی بـروسـلــی ..! ==================== なだや羅やわマヤなた 名棚や探したい以下対する 目指し回友人目指し差が愛する なたさるかなだ羅山な滝さやかあ なやマヌらは坂花やまあ傘話間に 魚玉らはがやわまぁら花や なたまやかあさらやわはさたなは やなたきたなよいさは早見たかあ やバカにかわ鼻高なわ谷中あだ名 はさなたかなあかさやなやまなた あかさ なや帆な肉違耶 خیـلی نـاراحـت کننــده بــود ، خصــوصـــاً ایـن قسـمـتــش !!! なだや羅やわマ !!... سلام به همگی: خوب بچه ها این هم از ترم ششم که تقریبا تمومه تا چشم رو هم بذاریم سال دیگه میرسه انشاا... احتمالا همه فورجه اید وقتی این مطلب رو میزنم ولی به امید خدا تعطیلات خوبی داشته باشید واینکه انشاا... امتحانات رو با موفقیت پشت سر بذارید. تا هفته ی دیگه خداحافظ همگی......... روزی پسر بچه ای در خیابان سكه ای یك سنتی پیدا كرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی ذوق زده شده . این تجربه باعث شد كه بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد ( به دنبال گنج ) !!! او در مدت زندگیش ، 296 سكه 1 سنتی ، 48 سكه 5 سنتی ، 19 سكه 10 سنتی ، 16 سكه 25 سنتی ، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده 1 دلاری پیدا كرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت . در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین كمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حركت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی كه از شكلی به شكل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
ارسالی از خانم محمدی از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیزار نشده ای ؟
پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است پس من از کار خود
راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!
جبران خلیل جبران
خانمی طوطی ای خرید . اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند . صاحب مغازه گفت : آیا در قفسش آینه ای هست ؟ طوطی ها عاشق آینه هستند ، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند . آن خانم یک آینه خرید و رفت .
ارسالی از خانم محمدی جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد. ارسالی از خانم بازدار
روزی کلاه فروشی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید. وقتی بیدار شد متوجه شدکه کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند. اوکلاه راازسرش برداشت ودید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش رابرروی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه را از سرش برداشت ودر گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری. ارسالی از خانم ملاحی
امتحان پایانی فلسفه بود. استاد فقط یک سوال برای دانشجویان مطرح کرده بود. سوال این بود: "شما چگونه می توانید من را متقاعد کنید که صندلی جلوی شما نامرئی است؟" تقریبا یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ های خود را در برگه امتحان بنویسند، به غیر از یک دانشجوی تنبل که تنها ۵ ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد ! "کدام صندلی؟" پیام اخلاقی: مسائل ساده رو پیچیده نکنین
ارسالی از خانم ملاحی نتایج یک نظرسنجی انگلیسی نشان می دهد که زنان حداکثر تا 34 ساعت قادرند یک راز را نزد خود نگه دارند و پس از این مدت زمان آن را به فرد دیگری می گویند. پیرمردی تنها در مزرعه ای زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.
ارسالی از آقای رامیان
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ادامه مطلب ...
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
ادامه مطلب ... سلام بچه ها خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟
خبر دارم در حد المپیک، طلسم باغبانی 88 شکست و باز از شیلات 88 پیشی گرفت،
نوبتی هم که باشه نوبت بچه درس خونمونه ، خانوم بازدار هم به زودی زود به جمع متاهلین خواهد پیوست.
البته بگم قرار نیست حالا حالاها شیرینی بده ولی ماهم تا شام ازش کش نرفتیم دست از سرش بر نمیداریم.
من همین جا از طرف همه ی همکلاسی ها به ایشون تبریک میگم. مبتلایان به بیماری های قلبی و عروقی میگو بخورند(برای هم استانی های عزیزم) یک متخصص قلب و عروق گفت: میگو سرشار از ویتامین B۱۲ است و به کاهش خونی «هموسیستئین» که یکی از عوامل مهم ابتلا به بیماری های قلبی عروقی است، کمک می کند.
ادامه مطلب ... مصرف سبزی های تازه حافظه را تقویت می کند سبزی های تازه نقش آنتی اکسیدانی دارند و مصرف آنها موجب افزایش حافظه می شود.
سید ضیاءالدین مظهری در گفت و گو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، افزود: سبزی ها و میوه های تازه سرشار از آنتی اکسیدان هستند.آتنی اکسیدان ها نیز در افزایش هوش نقش مهمی بر عهده دارند و سبزی ها سرشار از آنتی اکسیدان هستند که رادیکال های آزاد را خنثی می کنند و خونرسانی را به مغز افزایش می دهند.
ادامه مطلب ... پينهدوزى بود که دو تا زن داشت. روبهروى دکان او آهنگرى بود که کار و کاسبى خوبى داشت. آهنگر، هر روز مىديد پينهدوز ازجيب خود دستمالى که نان و گوشت در آن پيچيده درمىآورد ونان و گوشت را مىخورد. روزى به او گفت: تو که دو تا زن داري، با اين کسب ضعيفت چطور هر روز نان و گوشت مىخوري؟ پينهدوز گفت: زنهايم از لج يکديگر هر کدام سعى مىکند ازمن بيشتر پذيرائى کنند، اين است که من هر روز نان و گوشت دارم. تو هم برو يک زن ديگر بگير، ببين چطور از تو پذيرائى مىکنند.
ادامه مطلب ... يه نفر دهاتى فصل عيد يه خورده شيره، کشمش، دو سه تابار آورد تهران بفروشه که براىشب عيدش شيرينى و آجيل بخره. زنش بهش گفت: 'براى من يه جفت کفش قرمز بخر بيار!' وايساد به زنيکه فحش دادن، گفت: 'مگه اين دو تا جوال کشمش، گردو رو از من (چن) مىخرن که تو از من کفش قرمزم مىخواهي؟' ضعيفه بنا کرد به گريه کردن،
ادامه مطلب ... سلام ، نظر سنجی جدید رسید اگه وقت کردین حتما شرکت کنید. در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو میکنم ... کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟” ادامه مطلب ... قبل هر چیز بگم که طبق نظرسنجی خودتون شما هم خودخواه وهم لجوجین و این یعنی اوضاع خیلی بی ریخته پس دست به دست هم دهیم به مهر و کلاس خود را آباد کنیم.......................... بدون شوخی ظاهرا اگه این دو عامل نباشه ناراحتی ها هم کم میشه و اماورزش... ادامه مطلب ...
سلام همکلاسی های خوب.خوب هستین؟ امتحانات چطوره ؟ امیدوارم موفق بشین.
از اینکه به بنده لطف داشتین کمال تشکر رو دارم امیدوارم که همیشه خوشحال و شاد باشید
درویشی
عشق یعنی مادر؛ صبر یعنی یک زن؛ مهر یعنی دختر؛ نور یعنی خواهر هرچه هستی عشق یا صبر؛ مهر یا نور روزت مبارک ساعت ۲ نصف شب در یک اتاق دانشجویی ادامه مطلب ... دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را. بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد. حالم را به هم میزد. دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. ادامه مطلب ... دانشجوی حقوق: با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچ وقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد! دانشجوی جغرافیا: مکان ، آب و هوا ، و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد، چون او همه جا است! دانشجوی مهندسی: شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن، به رویش می رود و افتتاحش می کند! دانشجوی پزشکی: تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود! ادامه مطلب ... سلام بچه ها خوبین؟ چه خبر خوش میگذره ؟ آقای حسینی که ظاهرا خیلی داره خوش میگذرونه آخه دیگه وقت سر زدن به وبلاگ نداره یا شاید اونم با ما قهر کرده به امید بازگشت ایشون ..... واما یه خبر آخر این هفته خانوم درویشی بر میگرده انشاا... این یکی دو هفته آخر رو باهامون خوب یا بد سر میکنه.
معلمی از شاگردانش خواست که کیسهای سیبزمینی تهیه کنند و به کلاس بیاورند. سپس برای هر دانشآموز به ازای هر تجربهای که در آن از بخشیدن افراد خودداری کرده بودند، یک سیبزمینی انتخاب کرد و روی آن نام مورد و تاریخش را نوشت و در یک کیسه پلاستیکی قرار داد. ادامه مطلب ... آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |